دیدم که جانم می‌رود.

on Wednesday, September 3, 2014
این نوشته رو خوندم + یادم افتاد آدم می‌تونه برای رفتن خودش هم سوگواری کنه, برای این که می‌ذاره و می‌ره, به تنهایی همه چیز رو به دوش می‌کشه, فقط اون آدمی نباشه که مونده, موندن در جایی که باید بری تحقیر هم میاره با خودش, من خیلی موافقم موندن در هر شرایطی و با هر داستانی نیستم, صرف این که بمانی, که دلتنگ نشی, که تنها نباشی, یک وقتایی رفتن بزرگترین خیز زندگی تو می‌شود, گرچه رفتن درد خودش را دارد, رفتن یک قصه‌ی تمام و کامل هست و باید برای کسی که می‌رود سوگوار بود, برای درد توی دلش و غم در چشم‌هایش.

0 comments:

Post a Comment