هوا خیلی یه هو سرد شد, یاد چند سال پیشها افتادم که توی آبان برف بارید, فکر کنم دو سال پیش بود, که یه هو تو پاییز, زمستون شد, الان برای همون هست تو اولین ماه پاییز هستیم, ولی انگار برای من وسط زمستان هست, همان طوری سرد و یخزده, همه چیز این زندگی برای من مثل همان زمستان سرد هست که حس کردم زندگی شاید هیچوقت با من مهربان نشود, یک روزی در بهار دیدم زندگی مهربان شد, بعدها به این نتیجه رسیدم, زندگی هم اگر مهربان شود, ما خودمان با خودمان مهربان نمیشویم و همه چیز از همون روزی شروع شد که سعی کردیم به جای مهربانی, نامهربانی کنیم....
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Blog Archive
About Me
- adomide
- اینجا شبیه مغز منه. , حرفهای که انباشه شده توی مغزم رو مینویسم.
0 comments:
Post a Comment